loading...
مـــــدیر کــــوچولو
محمدعشریه بازدید : 35 جمعه 23 فروردین 1392 نظرات (0)

 

 

 

 

 

 

 

 

 

"یه داستان جالب مدیریتی"

 

 

مردي صبح از خواب بيدار شد و ديد تبرش ناپديد شده . شك كرد كه همسايه اش آن را دزديده باشد ، براي همين ، تمام


روز اور ا زير نظر گرفت؛



متوجه شد كه همسايه اش در دزدي مهارت دارد ، مثل يك دزد راه مي رود ، مثل دزدي كه مي خواهد چيزي را پنهان كند

 

، پچ پچ مي كند ،آن قدر از شكش مطمئن شد كه تصميم گرفت به خانه برگردد ، لباسش را عوض كند ، نزد قاضي برود و

 

شكايت كند .



اما همين كه وارد خانه شد ، تبرش را پيدا كرد . در واقع همسرش آن را جابه جا كرده بود. مرد از خانه بيرون رفت و دوباره

 

همسايه اش را زير نظر گرفت و دريافت كه او مثل يك آدم شريف راه مي رود ، حرف مي زند ، و رفتار مي كند .



همیشه این نکته را به یاد داشته باشید که:

 

"ما انسانها در هر موقعیتی معمولا آن چیزی را می بینیم که دوست داریم ببینیم"

 

موفق باشیدبامن حرف نزن

 

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 6
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 10
  • آی پی دیروز : 2
  • بازدید امروز : 7
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 8
  • بازدید ماه : 8
  • بازدید سال : 27
  • بازدید کلی : 1,302